امسال سال نو با بودن پیش عزیز دلم بودم
هرچند در دو نقطه دور ازهم ولی قلب هامون برای هم می تپید
اما از ساعت ۸ همون روز اولدچالش ها رقم خورد
خیلی سال عجیبی دارم که خیلی تلاش باید بکنم تمام تلاش از خودم باید باشه تا بتونم
خدایا من رو تنها نذار که با پشتوانه تو میتونم قدم پیش بذارم
روزهای آرام و کم تلاطم تنهایی
از سال ۹۴ چنین تنهایی پر ارامشی رو تجربه نکردم
بگذریم ساعتهای مختلف در یاد دوستی جان عزیزم هستم
اما فرصت برای خوابیدن امواج شاداب قلبم میخواهم
تا از وادی تند و شور احساس های ساحلی قلبم خارج شم
شاید جایگاه و ارزش خودم را هم بفهمم.
دوستت دارم محمدحسین جانم
تاریخ ها رو خیلی دوست دارم
امروز تولد بابا احمد بود ۲۱ آذر ماه
از اول آذر چشمم به این روز بود
اما دیشب اونقدر حالم بد بود و
تپش قلب شدید داشتم که قلبم داشت می اومد تو دهنم
و میدونستم فقط حرف زدن با دوستی جان آرومم میکنه اما فکر کردم اون اگر دلتنگ من بود یا نگرانم حتما تو تایم استراحت ش وقتی یادم بود، حتی الان، بهم پیام میداد .پس گفتم مزاحمش نشم.
و با خواب اجباری شب رو تموم کردم و یادم رفته بود امروز تولد بابا احمد هست
در پنجره قلب من این تنهایی ست
نفرین به من اما که دم از عشق بزنم
من تیشه به عشق و غم ایام زدم،
لعنت من به دلی که دم از غم بزند.
مرگ بر عشق و غم تنهایی
که تبر را به زمانه، غم این دل بزند
هیچ وقت در احساسات تند نروید
جز سایه شب در اوج تنهایی چیزی نصیبتون نمیشه
امروز روز اول آذر هست.
ماه آذر رو دوست دارم
شاید چون بیشتر از ماه های دیگه پاییز
بوی عشق به مشام میرسه
عشق همون واژه ای که هر وقت یادم میاومد
ازش بیشتر متنفر میشدم
ولی الان که کم کم دارم دوستم رو بیشتر دوست میدارم
فکر میکنم در بنای عظیم عشق هستم و
در پلههای اولی عشق هستم
عشق با شناخت به وجود میآید
و من با شناختی که از دوست خیلی خوب و مهربونم دارم
فکر نکنم حالا حالا بشناسمش
پس تو همین قدمهای اول هستم
یادم هست که چطور شد که دست راستم اینطور آسیب دید ولی طولانیه
فقط میدونم از دو هفته پیش با یک حرکت تمام وجودم درد گرفت
دستم با دو سه حرکت وحشتناک درد گرفت و الان کل دستم از کتف تا انگشتهام، داغون
دیشب هم که خواب نداشتم
باز چند خطی میتونم بنویسم، دست چپم هم ابراز وجودمیکنه ولی
هیچی به اندازه کمرنگ شدن حضور دوستی جان بیشتر آزاردهنده نیست
ولی من باید تنها زیستن رو بلد باشم
بدون ناراحتی از نبودن کسی که خیلی برام عزیز
خیلی خنده داره از خدا خواستم یک راه بذاره جلو پام که دلتنگی م کمتر شه ولی یک هفته اخیر کلا محو شد و تعاملمون به صفر رسید.
نمیدونم تو این مسیر چی میخواد بهم یادآوری کنه خدای بزرگ.خدایا من از لطف تو نا امید نمیشم. اونم برنامه خودش رو داره، و من از اون بی خبرم و قضاوت نمیکنم من سالها تنها و بدون حضور کسی که دوستش بدارم واقعا، زندگی کردم پس باز هم میتونم و راهی که تلاطم را آرام کنه پیش میگیرم
اگر ارزش و احترام برای دوستی جان داشته باشم ، تعامل سازنده ای خواهیم داشت .
خدا جون دوستت دارم
بابا بزرگ عزیزم
باورم نمیشه ۲۳ سال از رفتنت میگذرد و هنوز یادت آرامش بخش من هست
امروز حضور قلبیت رو در اتاق حس میکردم.
شب جمعه فاتحه ای برات میخوانم.
امیدوارم همانطور که در خوابم آرام و شاد و سرحال هستی،
آرام و شاد باشی
التماس دعا دارم.
این روزها عجیب تلاطمی در روح و قلبم جریان دارد.
در تلاش برای آرامش هستم.
دوستت دارم پدر بزرگ عزیزم
درباره این سایت